سیزدهمین روز سالمان را به آغوش طبیعتی باز گشته ایم که درختانش سایه دارِ زندگی مان، آفتاب و ماهتابش فانوس تاریکی هایمان، کوه هایش نماد پایداریمان و صدای هر قطره از پاکی آبش هارمونی شروع حیاتمان است.
خدایمان را طبیعت گونه-خالصانه- شاکریم که برای درک زیبایی ها و خوبی ها؛ زشتی ها و پلیدی هارا در ماهیت عالم نهاد.
و طبیعت را به خاطر احساسات، مهربانی ها، و بی رحمی هایش سپاس گذاریم که برایمان جهانی رقم زده رنگین!
بهار به خیر میگویم به شکوفه های گیلاس و زردآلو که جان را به تصویر کشیده اند و هوا را به عطر.
سیزدهمان به رحم، دوستی و وحدت به در...
---------------------------------------------------------
کاری به اینکه اومدی و سیزده به در تو باغ دایی ام کوفتم شد ندارم به جهنم که مهراب گوش کردم و گریه کردم، اما یه بار دیگه جایی بیای که من هستم همه چی کف دست فک و فاملیته، میدونی چقد دیوونه ام که زیر سوال رفتن خودمو در نظر نگیرم!
وقتی بین خودتو پسر عمه ات و دایی ام میخوای چیتتاماغم کنی؛ به فکر رفتن آبروت وسط جمع باش چون من اگه جلو چشمو خون بگیره نه چشم و ابرو کردن مامان رو میبینم نه ضربه های آرنج سمیرا رو میفهمم پس فک نکن اونا یا بقیه میتونن هواتو داشته باشن؛ بخوام میری زیر سوال!
صاد و سین ما...برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 140