پرنده خیال

ساخت وبلاگ

عاشقانه کوچ میکنم به دیار دلبرانه های چشم های مشکی ات!که دریایی آرام خفته است درونشان.

خیال را که می شود داشت؛ خیال را که می توان بوسید؛ خیال را که می پرد به سوی تو، به سوی تو، به سوی تو...

چشمانم را می بندم؛ دست هایی که قفل شده اند به هم، دست های شما نیست، دست های من و توست که هیچ چیز نتوانسته جلودارش باشد.

کر می شوم، آواز می خوانی برایم «آشوبم؛ آرامشم تویی...» باور دارم که آرامشت منم و آرامشم تویی، هیچ شک و تردیدی ندارم.

لال می شوم؛ لالایی می خوانم برایت تا بیارامی . می دانم که در خواب هم دوستم می داری.

احساسم می میرد؛ گریه می کنیم با هم،می خندیم با هم؛ زنده ایم هنوز...

تنی می شوم بی جان بر تخت،در آغوش می کشمت، قلبمان همزمان می تپد.

خیال که می کنم خوشبخت ترینم.

خیال که می کنم برای منی.

خیال که می کنم کنارم هستی.

خیال که نمیکنم،.... بگذریم.

صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:04