اون لحظه فقط تونستم دور شم ازتون از همتون.از تو ،از بابایی که داشت با تو حرف میزد.،از مامانی که میخواست سلام کنه،از خواهری که میخواست کار مامانو تکرار کنه،حتی از سلمایی که میخواست ازت جداشه و با من بیاد...فقط میخواستم نباشم حایی که تو هستی.
ازت متنفرررررررررررررررررررررررررررررررررررم بفهم
ازت متنفرم-_-باشه؟بهش بگین،بگین ازش متنفرم!
نمیخوام اصلا ببینمش،اسمشو بشنوم،دنبال کیس مناسب باشن خونوادم واسه اون.باشه؟فقط محو شو از دنیای ادما.
برو.نمیخوام اصل سلما یادش بیاد همچین موجودی رو.
صاد و سین ما...برچسب : نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 125