ما همیشه با هم بودیم:من،تنهایی و او

ساخت وبلاگ

شاید توصیف تابستان برای خیلی ها حوصله سر بر باشد،ولی برای من نیست!چون میدانم چه گونه توصیفش کنم!چون میدانم باید بنویسم که تولدش روز اول ماه اخر تابستان است.چون میدانم باید بنویسم فرشته ای در این فصلِ بدون شکوفه بال های را در اسمان جا گذاشته و بر این زمین خاکی قدم نهاده است.من باید این گونه بنویسم چون خواهری در اوج گرما،خنکای جانم شده؛چون خواهرم باران عاشقانه ی من را درست وسط تابستان به باریدن وا داشته است. ما همیشه با هم بودیم:من،تنهایی و او.خواهر من فرته ای است که زمین لیاقت داشتنش را ندارد،او اگر نبود به اتش میکشیدم هر که و هر چه را در اطرافم بود وبه خاطر همین هم کاری به کارزمین ندارم.:)

او تمام من است.تمامِ تمامِ من.منی که با تمام جثه ی کوچکم اورا تماما بزرگ دوست دارم.

نصیحتت نمیکنم؛نمیخواهم دلنوشته ام ود بیه نامه ی چارلی به دخترش ولی عروسکم همیه لبخند بزن افراد این جامعه برای زخم های دلت با نمک اند.

سمیرای عزیزم هدیه ی ناقابل اما همیشگی من را به مناسبت یک سال بیشتر در  قلب من بودن را از دستانی که تا ابد هوای فرزند شیرینت را دارند،پذیرا باش.

_نوشته ام معنوی ترین هدیه ای است که تا به حال تقدیم کرده ام_

دوست دارت

غریبه ای در آغوش تو

صاد و سین ما...
ما را در سایت صاد و سین ما دنبال می کنید

برچسب : همیشه,بودیممن,تنهایی, نویسنده : tanhadarshahreshologh بازدید : 151 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 3:33